سقط اول- قسمت دوم
از بیمارستان رفتیم خونه مامان تا ازم پرستاری کنه. مامان دوست داشتنی من. ضعف شدیدی داشتم. دکتر قرص مترژن داده بود برای دفع بقیه ش. عمهه م برام دوای گرم محلی درست کرده بود. مامان هرروز بهم عسل و سیاه دونه میداد و داروهای گیاهی . تلفنا شروع شده همه زنگ میزدن برای همدردی و من بی حوصله اما خودم رو قوی نشون میدادم که ای کاش این کارو نمیکردم ای کاش اونقدر ضجه میزدم تا خالی شم نه اینکه الکی بخندم و تظاهر کنم برام مهم نیست. دفع بقیه ش بینهایت درد داشتم اونقدر ک پای مامانمو میگرفتم و از خدا میخواستم بمیرم. یک هفته بعد با خیال اینکه تموم شده رفتم سونو ولی هنوز یک سانتی متر دیگه مونده بود. دکتر گفت باید کورتاژ شی. دیگه درست نیست بیشتر از این بمونه. ن...
نویسنده :
تارا
15:40